کد قالب کانون تاثیر نیازهای روانی، اخلاقی و اجتماعی در پیدایش مذاهب | عامل اصلی پیدایش فکر مذهبی چیست؟

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 267
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 1289
بازدید ماه : 14225
بازدید کل : 40980
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : جمعه 10 شهريور 1403

تاثیر نیازهای روانی، اخلاقی و اجتماعی در پیدایش مذاهب | عامل اصلی پیدایش فکر مذهبی چیست؟

با این همه، او بعد از ذکر این انگیزه‌ها، چنین اظهار عقیده می‌کند که یک معنای واقعی از وجود خدا ورای این اوهام وجود دارد که تعداد معدودی آن را دریافته‌اند، سپس اعتقاد خود و دانشمندان بزرگ را به یک نوع اعتقاد مذهبی اظهار داشته و آن را به نام: «احساس مذهبی آفرینش یا وجود» نامیده و در جای دیگر از آن به عنوان «شکل تحیرّی شعف‌آور از نظام عجیب و دقیق کاینات» یاد کرده و آن را چراغ راه کاوش‌های زندگی دانشمندان می‌داند.
 

بخش سوّم: فرضیه نیازهای اخلاقی و اجتماعی | ۱

 

تحقیق و بررسی فرضیه


سوّمین فرضیّه‌ای که در زمینه‌ی انگیزه‌ی پیدایش عقاید مذهبی مطرح شده، این است که بشر در زندگی فردی و اجتماعی نیازهای «روانی»، «اخلاقی» و «اجتماعی» دارد که بدون اعتقاد به یک مبدأ بزرگ، قادر، توانا، مهربان، ازلی و ابدی، به طور کامل برطرف نمی‌گردد، و همین‌ها او را وادار به قبول چنان اصلی کرده است.
«انیشتین» در بحثی که تحت عنوان «مذهب و علوم» دارد می‌گوید:
«هر که می‌خواهد جنبش‌های فکری و نتایج آنها را دریابد باید به خاطر داشته باشد که تمام کوشش‌ها و تفکّرات نژاد بشری به خاطر ارضای احتیاجات و تسکین دردهای زندگی بوده است.
«عشق» و «آرزو» دو نیروی شگرف محرّک تمام کوشش‌های بشری و غرض اصلی مبارزات و آفرینش اوست.
گرچه ممکن است پا را از این فراتر گذاشته مقاصد مختلفی برای زندگی بشر ذکر کرد ولی از این دو صورت، خارج نخواهد بود.
پس چه احساس و احتیاجی است که بشر را به مذهب و احساس مذهبی به معنای وسیع کلمه رهبری نموده است؟
با کمی دقّت معلوم می‌گردد که هیجانات و احساسات موجب مذهب، بسیار مختلف و متفاوت است...».
سپس به عامل «ترس» و اثر آن در پیدایش پاره‌ای از مذاهب قدیم اشاره کرده و در ادامه اضافه می‌کند:
«خصیصه‌ی اجتماعی بشر نیز یکی از تبلورات مذهب است، انسان می‌بیند پدر و مادر، کسان و خویشان و رهبران و بزرگان می‌میرند، و اطراف او را خالی می‌گذارند، پس آرزوی هدایت شدن، دوست داشتن، محبوب بودن و اتّکا و امید داشتن به کسی، زمینه‌ی قبول عقیده به خدا را در او ایجاد می‌کند.
این خدا، بخشنده و مهربان است، حفظ می‌کند، کاینات را بر سر پا می‌دارد، به مخلوقات خود پاداش و جزا می‌دهد، خدایی است که نسبت به وسعت دید، معتقدینش را دوست می‌دارد، زندگی و قبیله و نژاد را حفظ می‌کند، تسلّی‌دهنده در آرزوهای سر خورده و خواهش‌های اقناع نشده است، و خدایی است که ارواح مردگان را از فساد و تباهی در امان می‌گیرد؛ این زمینه‌ی «عقیده‌ی» اجتماعی یا اخلاقی به «خدا» است».[١]
و بعد از ذکر این دو عامل (ترس و نیازهای اجتماعی یا اخلاقی) اظهار عقیده می‌کند که مذهب «یهود» بلکه «مسیحیّت» و «مذاهب شرقی» روی عامل دوّم تکیه داشته، در حالی که بسیاری از مذاهب ابتدایی روی عامل اوّل تکیه دارند و این موضوع را یک گام به سوی تکامل مذهب معرّفی می‌نماید.
با این همه، او بعد از ذکر این انگیزه‌ها، چنین اظهار عقیده می‌کند که یک معنای واقعی از وجود خدا ورای این اوهام وجود دارد که تعداد معدودی آن را دریافته‌اند، سپس اعتقاد خود و دانشمندان بزرگ را به یک نوع اعتقاد مذهبی اظهار داشته و آن را به نام: «احساس مذهبی آفرینش یا وجود» نامیده و در جای دیگر از آن به عنوان «شکل تحیرّی شعف‌آور از نظام عجیب و دقیق کاینات» یاد کرده و آن را چراغ راه کاوش‌های زندگی دانشمندان می‌داند.[٢]
و به این ترتیب بدون این که نام خدا را ببرد، به نظام شگرف و حیرت‌انگیز هستی اعتراف نموده و ایمان به آن را یک ایمان مذهبی واقعی و محرّک کاوش‌های علمی می‌شمارد.[٣]
امّا او این مطلب را روشن نساخته که آیا وجود چنان نظام حیرت‌انگیز و شعف‌آور را فقط معلول تصادف می‌داند؟ یا به خود اجازه نمی‌دهد که درباره‌ی عامل آن بیندیشد؟ و یا آن را مولود یک عقل کل می‌شمارد؟ و...
گفتار او تاب هر یک از این سه احتمال را دارد، اگر چه احتمال سوّم از فردی مثل او قوی‌تر به نظر می‌رسد.
در هر صورت ما کاری به عقیده‌ی شخصی او نداریم، و تنها نظر ما روی توجیه خاصّی است که او از گرایش به مذهب، تحت تأثیر یک عامل اخلاقی و اجتماعی نموده است.
به تعبیر دیگر می‌توانیم این فرضیّه را چنین توضیح دهیم:
١ـ انسان در زندگی دردها و آلامی اعمّ از روحی، جسمی، فردی و اجتماعی دارد که گاه از طرق عادّی قابل درمان نیست. برای تسکین این آلام عقیده به یک قدرت مافوق طبیعی اثر انکارناپذیری دارد.
٢ـ انسان در برابر هجوم مشکلات زندگی، که یک فرد به تنهایی قادر به حلّ آنها نیست تکیه‌گاهی نیرومندتر از آن چه در دسترس او در جهان طبیعت و در اجتماع بشری است لازم دارد، و ایمان به این تکیه‌گاه، از نیازهای روحی اوست.
٣ـ انسان از نظر «جسم» و «روح» از تنهایی می‌گریزد، در حالی که ادامه‌ی زندگی، او را به سوی تنهایی سوق می‌دهد، بستگان و دوستان او یکی پس از دیگری از دست می‌روند و جای خالی آنها در زندگی او، به شکل وحشتناکی وی را در فشار قرار می‌دهد.
ایمان به یک مبدأ ازلی و ابدی که حمایت کننده و مهربان است می‌تواند تا حدّ زیادی جای خالی آنها را پر کند.
٤ـ مصائب، شکست‌ها و ناکامی‌ها خواه ناخواه در زندگی اغلب مردم وجود دارد؛ ایمان به یک مبدأ جبران کننده، و ایمان به زندگی جاودان پس از مرگ که میعادگاه همه‌ی انسان‌ها باشد، بهترین تسکین دهنده‌ی آلام ناشی از این حوادث است.
٥ـ ناراحتی وجدان را که به هنگام ارتکاب گناهان و اعمال خلاف پیدا می‌شود، می‌توان با ایمان به یک مبدأ بخشنده، آمرزنده و مهربان تسکین داد؛ وجود این ناراحتی همانند نیاز به تسکین آن از طریق ایمان به یک وجود قادر مافوق طبیعی قابل انکار نیست.
مجموع این جهات پنج‌گانه و مانند آن از نظر روانی، اخلاقی و اجتماعی، نیازهایی در انسان به وجود می‌آورد که برای برطرف ساختن این نیازها و تسکین آلام ناشی از آنها، به سوی یک ایمان مذهبی کشیده می‌شود.

تحقیق و بررسی:

در برابر این فرضیّه (فرضیّه‌ی گرایش به مذهب بر اثر انگیزه‌های اخلاقی و اجتماعی) باید به چند موضوع دقّت کرد:
١ـ شکّی نیست که در محتوای یک مذهب صحیح و راستین قدرت جوابگویی به نیازهای انسانی وجود دارد، خواه این نیازها جنبه‌ی اجتماعی و اخلاقی داشته باشد یا جنبه‌ی فردی و جسمانی؟
به عنوان مثال چه کسی می‌تواند اثر تسکین بخشی «مذهب» را در برابر آلام و اندوه‌هایی که بشر قادر به درمان آنها نیست، انکار کند؟ زیرا ایمان مذهبی به اتّکای قدرت لا یزال الهی، روزنه‌ی امیدی در برابر افرادی که منهای آن در یأس کامل فرو رفته‌اند می‌گشاید و به آنها نوید نجات می‌دهد.
مگر نه این است که مذهب می‌گوید در حال اضطرار و ناتوانی مطلق، تنها کسی که به ندای انسان‌ها پاسخ می‌گوید و مشکلات را به لطف خود می‌گشاید خدا است:
«أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ الْسُّوءَ؛ یا کسی که دعای مضطر را اجابت می‌کند و گرفتاری را برطرف می‌سازد».[٤]
و یا چه کسی می‌تواند نقش عقاید مذهبی را در نجات بخشی انسان‌ها از رنج تنهایی در برابر عظمت مشکلات، منکر شود و دعوت آن را به ایستادگی و مقاومت در برابر مشکلات ـ با استظهار به توان و قدرت مبدأ عالم هستی ـ نادیده بگیرد؟
این مسأله بر کسی پوشیده نیست چرا که عقاید مذهبی می‌گوید:
«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ المَلئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَ لَا تَحْزَنُواْ؛ به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که نترسید و غمگین مباشید».[٥]
و نیز انکار نمی‌کنیم که راز و نیاز با خدا نوعی آرامش به روح انسان می‌بخشد و از تنهایی وحشتناکی که بالقوّه در عمق زندگی مادّی، نهفته است رهایی می‌بخشد:
«قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِّنْ ظُلُماتِ البَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً... * قُلِ اللهُ یُنَجِّیکُم مِّنْهَا وَ مِن کُلِّ کَرْبٍ؛ بگو چه کسی شما را از تاریکی‌های خشکی و دریا رهایی می‌بخشد در حالی که او را با حالت تضرّع (و آشکارا) و در پنهانی می‌خوانید... * بگو خداوند شما را از این‌ها و از شرّ مشکل و ناراحتی نجات می‌دهد».[٦]
همچنین در برابر طوفان مصائب و ناکامی‌ها که هیچ گاه زندگی بشر از آن خالی نبوده و نخواهد بود قدرت تحمّل او را به خاطر امید به جبران الهی و ایمان به جهان دیگر افزایش می‌بخشد.
همچنین یک فرد مطّلع مذهبی انکار نمی‌کند که رنج فرساینده‌ی «احساس بیگانگی و مجرمیّت» که پس از ارتکاب گناه به انسان دست می‌دهد، در پرتو اعتراف به خطا کاری در پیشگاه خدا و توبه و تقاضای عفو از ساحت او، از میان رفته، یا تقلیل می‌یابد و او را به جبران گذشته وادار می‌سازد.
همه‌ی اینها قابل قبول است، مشروط به این که در شکل تحریف شده‌ی تخدیری منعکس نگردد.
بنابراین ما به وجود تمام این آثار اخلاقی و اجتماعی به همان صورت که گفتیم اعتراف داریم.
٢ـ پیشنهاد کنندگان این فرضیّه ـ همانند پیشنهاد کنندگان فرضیّه‌های گذشته ـ قبل از هر چیز وفاداری خود را به یک اصل بدون دلیل اعلام کرده و کوشیده‌اند که پیدایش مذهب را در پرتو آن توجیه کنند! به عنوان نمونه «انیشتین» در عبارت گذشته قبل از هر سخنی می‌گوید:
«عشق و آرزو» دو نیروی محرّک تمام کوشش‌های بشری هستند. او هر گونه توجیه دیگری را برای تلاش‌های انسانی که منتهی به این دو نشود محکوم می‌کند! امّا هیچ دلیل قانع کننده‌ای برای این ادّعای بزرگ ارائه نمی‌دهد. چه فرقی میان این ادّعا با ادّعای کسانی است که محرّک همه‌ی تلاش‌ها را شرایط خاصّ اقتصادی و چگونگی ابزار تولید می‌دانند، وجود دارد؟!
و یا ـ چنان که خواهیم دید ـ «فروید» که عامل اصلی و منحصر به فرد تمام پدیده‌های اخلاقی و اجتماعی، و همه‌ی اعمال انسان‌ها را غریزه‌ی جنسی می‌داند، در حقیقت همانند این مدّعیان، بر فرضیّه‌ای بدون دلیل تکیه کرده است.
ممکن است گفته شود: این خصیصه‌ی فرضیّه است که انسان، حدس و تخمینی برای عامل پیدایش چیزی می‌زند و بعد با یک سلسله قراین ظنّی آن را تأیید می‌کند، بدون این که دلیل قاطعی برای اصل مطلب داشته باشد، و نباید چنان انتظاری را از فرضیّه‌ها داشت. در واقع تفاوت میان «فرضیّه» و «قوانین علمی» که از طریق «مشاهده» و «آزمایش» یا «فرمول‌های ریاضی» به ثبوت رسیده، همین است.
ما هم این مطلب را انکار نمی‌کنیم، امّا سخن در این است که شباهت بسیاری از فرضیّه‌ها با قوانین علمی سبب شده که یکی را به جای دیگری خرج کنند، سپس بر پایه‌ی آن بناهای فراوانی بگذارند و مطالبی را اثبات کنند که این خطری برای دانشمند و دانش است.
٣ـ اشتباه دیگری که در این فرضیّه وجود دارد، اشتباه «اثر» با «انگیزه» است، در گذشته گفتیم «هر اثری الزاماً انگیزه نیست» یعنی به عنوان مثال ممکن است ما به هنگام حفر یک چاه عمیق به گنجی از بقایای پیشینیان برخورد کنیم و کار ما این اثر را داشته باشد، ولی محرّک اصلی ما برای حفر چاه این اثر نبوده است، البتّه ممکن است اثر یک موضوع، انگیزه‌ی انجام آن باشد امّا کلیّت ندارد که هر اثری انگیزه باشد.
کوشش‌های دکتر «فلمینگ» ـ مانند بسیاری از دانشمندان دیگر ـ به کشف راز تازه‌ای از جهان آفرینش منتهی شد و به هنگام کشت پاره‌ای از میکرب‌ها برای مطالعه پیرامون آنها، ناگهان و بدون انتظار، موفّق به کشف «پنی سلین» و خانواده‌ی داروهای «آنتی بیوتیک» گردید، که این یک اثر بود نه انگیزه.
همچنین ممکن است وجود این گونه آثار در مذهب، بعضی از مردم را به سوی مذهب بکشاند، امّا این اشتباه بزرگی است که سرچشمه‌ی پیدایش عقاید مذهبی را در همه‌ی موارد وجود این آثار بدانیم؛ بلکه ـ همان طور که سرانجام در این بحث‌ها خواهیم دید ـ عامل اصلی پیدایش فکر مذهبی همان «نظام شگرف» و شعف‌آور جهان هستی بوده است؛ و به تعبیر دیگر عقیده به خدا، درک یک واقعیّت خارجی است و نمی‌توانیم انکار کنیم که واقعیّت‌هایی در جهان وجود دارد که قطع نظر از فایده‌ی آنها در زندگی ما، به آنها اعتقاد داریم، امّا این طرز تفکّر که واقعیّتی وجود ندارد، بلکه نیازهای ماست که وجود این ایده‌ها را در مغز ما می‌سازد، نوعی گرایش آشکار به ایده آلیسم و انکار واقعیّت‌هاست.


خودآزمایی


١- سوّمین فرضیّه‌ای که در زمینه‌ی انگیزه‌ی پیدایش عقاید مذهبی مطرح شده، را شرح دهید.
٢- اشتباهات این فرضیه را بیان کنید.
٣- عامل اصلی پیدایش فکر مذهبی چیست؟

 

پی نوشت ها


[١]. دنیایی که من می‌بینم، ص ٥٣.
[٢]. دنیایی که من می‌بینم، ص ٥٦.
[٣]. همان، ص ٦١.
[٤].سوره‌ی نمل، آیه‌ی ۶۲.
[٥]. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی ۳۰.
[٦]. سوره‌ی انعام، آیه‌ی ٦٣ و ٦٤.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب